«جعفر شهری» در کتاب «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم» درباره اجارهنشینی روایتهای مفصلی دارد از سالهایی که تهران ۱۰ هزار خانه مسکونی داشت و یکسوم جمعیتش مستأجر بودند و در اتاقهای دورتادور حیاطهای بزرگ خانههای قدیمی زندگی میکردند و در هر خانه بیش از ۱۵ نفر سکونت داشتند.
وی اجارهنشینی را خوشنشینی نامیده و در کتابش نوشته است: «اصولا اجارهنشینی شر و مزاحمتی نداشت تا [مستأجر] خود را بخواهد از آن آسوده کند بلکه بهمراتب هم از خانه شخصی داشتن برایش راحتتر بود. از اینکه دردسرهای دیگرش هم از مخارج تعمیر و خرابی و غیره و غیره از دوشاش برداشته شده بود... هر کسی به هر مبلغ و اجاره، خانه یا اتاق مورد نظر خود را در هر کجای شهر که میخواست میتوانست بهدست آورد، بدون آنکه مانعی سر راهش باشد».
حالا چطور بود که اینطور بود؟ کار، کار خود مردم بود و چنین بود: «صاحبخانهها را این عقیده بود که سرپناه به کسی دادن علاوه بر عملی انسانی، ثواب اخروی را هم همراه میدارد. و این اعتقاد دیگر که خانه پُر از دشمن باشد، خالی نباشد و چندان که اتاقی از خانهشان خالی شده بود به اول کسی که از آنها طلب کرده بود رضایت میدادند، بدون آنکه سوال و جوابی در میان آورند یا مطالبه پیشاجاره یا پول پیش و مانند آنی داشته باشند».